من وعشقم باهم پیمان زندگی بستیممن وعشقم باهم پیمان زندگی بستیم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه سن داره

یکی یک دونه ی من

وبازهم انتظار...

وقتی می گویند نیست ..... ؟     کاغذ را گفته باشند یا برق را..........     فرقی نمی کند...     من یـــــــــــــــــــــــــاده تو می افتم....       کمی دلم گرفته بود....اومدم چیزی نوشته باشم وآروم شم... روزه هستم واصلا حال ورمقی ندارم ولی حس خوبی دارم این روزا....حس نزدیک شدن به خدا....حس یه آرامش عجیبی که دلم میخواد تااخرش برام بمونه...تاابد... از انتظاره تکراری خسته شدم....ولی اینکه تهش تو باشی شیرینه..... دوباره روزای سخت انتظارشروع شده....سخت میگذره..دیرمیگذره....اصلاااااا نمگیذره این روزااا. اینو همه ی اونایی که طعمشو چشیدن میفهمن... خدا...
22 تير 1392

ماه رمضان

هیچ کس جزخودت نمی داند رازو رمزهای مسیره زندگی را.. جزتو کسی اگاه نیست به حکمت های زندگی...     گاهی سیبی را ازمن میگیری تا درجایی دیگر یک درخت سیب به من ببخشی.....         کاش حواسم باشد.... آن هنگام که چیزی را ازمن دریغ می کنی ناسپاسی نکنم.....         ازفردا دیگه رسما ماه رمضان شروع میشه.....چه حال وهوایی داره این روزها.... امیدوارم بتونم حداقل 1ماه رو بنده ی خوب خداباشم.....خــــــــــــــــدا جون کمکم کن ...همیشه پیشم باش....خدایااااااااااااااا این ماه همه ی امیدم به توهست........ ناامیدم نکن............     ...
18 تير 1392

جمله ای زیبا

خدادرمکان هایی دور ازانتظار   به دست افرادی دور ازانتظار   ودرمواقع تصورناپذیر   معجزات خود رابه انجام میرساند   برای ان مهربان تواناغیره ممکن وجودندارد   همیشه..همیشه وهمیشه امیدی هست       چندروزه دیگه ماه رمضان هست....چقدرمن عاشقه این ماهم..... حس وحالش برام شیرینه..........خدایاااااااااااااااا عاشقتم که تونستم 1باره دیگه طعم ماه مبارک وبچشم..... ...
16 تير 1392

بدون عنوان

بالاخره بعدازدادن یک سرنگـــــــــــــــــ جانانه خون....جواب ازمایش رو دیروز رفتم گرفتم.. شکره خدا به همون حده نرمال رسید......واین یعنی 1قدم به عشــــــــــــــــق دوم زندگیم نزدیک ترشدم... جواب رو هم بردم به دکی نشون دادم وهمه چی اوکی بود...... اگه خدابخواداین ماه هم باید دوتا ازاین سیخا بخورم وپیش برم برای بدست اوردن کوشولوم........... مشکلی نیست کوچولو....منی که ازامپول میترسیدم حالا شدم عین یه ابکش........عشقم که به دستم نگاه میکنه ...بغض وتوی چشماش میبنم.....باورمیکنه این زن همونی بود که همیشه ازامپول زدن در میرفت.. من حاضرم تموم درده دنیا رو به جــــــــــــــــون بخرم ..فقط وفقط برسم به اون لحضه ی که ببینم ازعشـــــــــــق...
13 تير 1392

دل نوشته

ازصبح ساعت 6بیدارم...یه بغض عجیبی دارم..دلم میخوادگریه کن...بی دلیل بیخودوبی جهت...دوست دارم سبک شم الان که ساعت 7صبحه...بایددو ساعت دیگه برم ازمایش بدم تاببینم مشکلم برطرف شده یانه؟  بایدم ناشتاباشم واز3ساعت قبلش بیدارباشم....حالا منم بیدارنشستم ودارم برات از دردودلام مینویسم....درده دلایی که گاهی منجربه یه بغض سنگی میشه که نمیشه کاریش کنی....فقط باید یه گوشه کنج گیربیاری بباری..تاسبک شی.... امروز ازهمون روزاس...یه صبح غم انگیز...که حتی نای اینو ندارم برم ازمایش بدم.. بی هیچ حس وحالی وشورو رمقی....نشسته ام تازمان بگذره من وبرم ازمایشگاه....فقط همین. خدایا دلم خوشه که توشاهد تموم این لحضه های من هستی..................... ...
11 تير 1392
1